باچارچوبهاي قديمي نميتوان تكنولوژي را بسط و توسعه داد و بدون بسط و تكامل تكنولوژي، نميتوان توسعه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي شكل داد. تكنولوژي چارچوبهاي خاص خودش را ميخواهد تا بتواند امر توسعه را تحقق بخشد، توان و قدرت تكنولوژي يك جامعه به وجوه و ابعاد چهارگانه آن، كه برآيند آنان سطح تكنولوژي جامعه را تعيين ميكنند بستگي دارد. اين چهار وجه عبارتند از:
۱- كميت و كيفيت ماشينآلات و ابزار.
۲- مهارتها و تواناييهاي انساني.
۳- اطلاعات و دانش فني.
۴- سازماندهي و مديريت.
چگونگي ارتباط، هماهنگي و توازن و رشد مستمر اين چهار جنبه است كه ميتواند، توانائي تكنولوژيكي يك كشور را بالا برده و موجبات رشد و توسعه پايدار يك كشور را فراهم سازد.
نقش تكنولوژي در توسعه
كاردول در مرور تاريخي خود در اهميت نقش تكنولوژي چنين ميگويد:
“تمدن چين كه تمدن باستاني، وسيع و انعطافپذير بود، چند اختراع بزرگ به جهان عرضه كرد كه ميتوان از اختراع كاغذ و باروت نام برد، با اين وجود عليرغم نبوغ آشكار يكايك مخترعان چيني، دستاورد كلي اين اختراعات براي جامعه چين نوميدكننده بود، زيرا اين فنون نتوانست بر موانعي غلبه كند كه جامعه ايستا در آن بسر ميبرد. زيرا قدرت اختراع از هدف اصليش كه برآوردن و ساختن خواستها و نيازها بود، دور شده بود و ظاهراً در عوض كوشش فراواني در راهي صرف شده است كه ميتوان آن را اختراع براي سرگرمي ناميد. يعني ساختن وسايل سرگرم كنندهاي مانند بادپرك و بازيهاي معمايي. در مورد چين بنا به حدس و گمان ميتوان بر اين فرض بود كه انحراف از مسير و سرانجام سترون شدن انگيزه خلاق، ناشي از ارزشهائي بود كه حكومت و ديوان سالاري قدرتمند آن كشور القا ميكرد، يعني نتيجه احترام كمي بود كه چين به انگيزههاي سودطلب ميگذاشت و به سبب فقدان انگيزه واقعي فعاليت اقتصادي بود. تجارب ميگويد علم و فن براي اينكه شكوفا شوند به چندين ركن عالي رقيب نياز دارند. يكي از اين عوامل آمادگي براي تقليد است كه بطور كلي براي اشاعه ابداع و براي پيشرفت فنون لازم است. با تقليد كردن، گونه برداشتن و اقتباس كردن است كه طبقهاي از فنورزان ميتواند بوجود آيد و در اصل از چنين طبقهاي است كه ميتوان انتظار پديدارشدن طبقه ابداعگران را داشت. “از اين رو نخستين سؤالي كه درباره هر ابداع بايد پرسيد، اين نيست كه ابداعگر آن كيست؟ بلكه اين است كه كاربرد آن چگونه رواج يافته است؟” تمدنهاي اسلامي و شرقي در رابطه با اروپا بسيار ابداعگر بودند و ليكن نتوانستند آن را كاربردي كنند. به گفته فرانسيس بيكن، اختراعها كم و بيش در دو مقوله متفاوت قرار ميگيرند. دستهاي كه فقط در صورتي عملي ميشوند كه دانش مناسب آنان بوجود آمده باشد. او اين دسته را، اختراعهاي مبتني بر علم ناميد و دستهاي ديگر از اختراعات كه مستقل از شناخت علمي است و ميتواند در هر زمان از تاريخ تمدن به وجود آيند، او اين دسته از اختراعها را تجربي ناميد. اگر بتوان گفت كه انقلاب صنعتي از يك صنعت بخصوص آغاز شده است، اين صنعت بيشتر پارچهبافي بوده تا صنعت نيرو يا معدن و انقلاب پارچهبافي در اصل مبتني بر ابداعهاي تجربي بوده است. ممكن است علم در اختراع ماشينآلات پارچهبافي دخيل نبوده اما در حل مشكلات مربوط به “نيرو” نقش مهمي داشته (انرژي براي ماشينها).
نوآوري تكنولوژيك اشكال مختلفي دارد. ابداعها چه تجربي و چه عملي بيش از سده ۱۷ از راه تقليد و اقتباس اشاعه مييافت، اما پيشرفت از راه بقاي اصلح تثبيت ميشد. اما تكنولوژي اكنون به مجموعهاي پيچيده اما آگاهانه و هدايت شده تبديل شده است كه مصداق آن پژوهش علمي، تخصص مديريت و تواناييهاي علمي و ابداعي است و به نظر ميرسد كه قدرتهاي تكنولوژيكي حد و حصر نداشته باشند”. (۱)
يكي از درسهاي مسلم تاريخ اين است كه برتري بازرگاني و پيروزيهاي نظامي غالباً از آنِ ملتهايي بوده است كه منابع كمتري برخوردار بودهاند. هاف تامس ميگويد: در بررسيهاي كلي، اين نتيجه حاصل ميشود كه كشورها به دليل داشتن آهن يا انرژي يا فولاد يا مواد كاني … به درجه توسعه يافتگي نرسيدهاند. بلكه بر اثر “تكنولوژي” توانستند به مدارج پيشرفت نائل شوند. (۲)
صنعتي شدن بخشي از فرآيند بيانتهاي توسعه است، مرحله اول آن از نيمه دوم قرن ۱۸ در انگلستان و با به كارگيري روشهاي جديد ريسندگي و تابيدن پنبه همراه با تخصصيتر شدن روزافزون توليد كه به سرعت بهرهوري كار را افزايش داد، شروع شده و در مرحله دوم كه بين سالهاي ۱۹۱۳-۱۸۷۰ صورت گرفت، همراه بود با توسعه علوم و گسترش همه جانبه آن، كه دستاوردهاي آن در خدمت صنعت و تواناييهاي تكنولوژيكي قرار گرفت، به زندگي تكاملي خود، ادامه داده و پس از جنگ دوم جهاني دورهاي تازه از گسترش توليد و تجارت را كه در تاريخ جهان بيسابقه بوده ورق زده است. در مرحله پس از جنگ دوم جهاني اين فرآيند بيشتر مبتني بر درك و جذب نوآوريها و ابداعات شكل گرفته است و در عصر حاضر، جهان در آستانه سومين مرحله انقلاب صنعتي عصر اطلاعات، كامپيوتر، … قرار گرفته است.
كشورهاي توسعه يافته كنوني طي دورهاي كمتر از سه قرن با حركتي تدريجي و تكاملي و از طريق علل و عوامل زير توانستهاند از آغاز فرآيند صنعتي شدن خود، نتايج سودمند و قطعي كنش متقابل تغييرات تكنولوژيك، تقسيم كار ملي و بينالمللي و تحولات تجارت جهاني را در چارچوب تغييرات ساختاري در اقتصاد ملي خود تجربه كنند:
۱- پيوند مستمر و ارتباط منطقي بين نيازهاي اقتصادي و اجتماعي با علوم و صنايع از گذرگاه تكنولوژي.
۲- تجربه روند تكاملي در كم و كيف واحدهاي صنعتي از شكل خانوادگي به پيشهوري، كارگاههاي كوچك به كارخانجات بزرگ و در نهايت به فرامليتيها.
۳- بهرهجويي از سادهترين اشكال سرمايهگذاري و انباشت سرمايه.
۴- گردآوري نتايج تجربيات، انتخاب و ايجاد سيستمهاي اطلاعات علمي، فني و تكنولوژيكي و به هنگام كردن و نگهداري و امكان دسترسي سريع به اين دانش فني.
۵- وجود تقاضاهاي مؤثر و انعطافپذير.
اين فرآيند در كشورهاي توسعه نيافته بدين صورت ورق نخورده است و اين كشورها تاكنون يا نتوانستهاند فضا و شرايط لازم را فراهم سازند و يا اگر اقداماتي صورت گرفته باشد با تأخير زماني بسيار طولاني دو الي سه قرن به جريان صنعتي شدن پيوستند و يا ميخواهند به آن پيوندند. تاريخ صنعتي شدن كشورهاي توسعه نيافته عمدتاً به دورهي پس از جنگ جهاني دوم خلاصه شده و در اين دوره براي اجازه يافتن به جريان صنعتي چند عارضه عمده فرا راه آنان قرار داشته است:
الف: امكانناپذيري تجربه الگوهاي رشد صنعتي كشورهاي توسعه يافته به دليل فقدان پيشنيازهاي لازم و متفاوت بودن ساختارهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي اين جوامع.
ب: تحولات و تغييرات كمي و كيفي و شتابانگيز تكنولوژي كه منجر به عميق شدن شكاف صنعتي بين جوامع توسعه يافته و توسعه نيافته شده است.
ج: به لحاظ ارتقاي كيفي و كمي سرمايهي انساني، سرمايهي فيزيكي و تكنولوژي در جهان توسعه يافته و عدم توسعه اين متغيرها در جهان توسعه نيافتهها، امروزه وابستگي اين جوامع از هر نظر عميقتر شده است تا بدان حد كه جوامع توسعه نيافته امروزي، بدون اجازه از آنان، تا حد گستردهاي نميتوانند كاري به پيش ببرند.
د: ناپايداري تجارت بينالمللي و منافع و مصالح كشورهاي توسعه يافته باعث شده است كه جوامع توسعه نيافته يا نتوانند كاري را به پيش ببرند و يا اگر اقداماتي در راستاي صنعتي شدن خود برداشته باشند، مانند انتخاب استراتژيهاي خاص صنعتي، و يا استراتژي جايگزيني واردات كالاهاي صنعتي، و يا استراتژي توسعه صادرات، از هر نظر، به خاطر اين ناپايداري، اين اقدامات مورد تهديد قرار ميگيرند. در اين سو، ميتوان از بحران بدهيها، ركود اقتصاد جهاني، موج جديد حمايتگرايي در اقتصادهاي پيشرفته، كاهش مستمر قيمت كالاهاي اوليه و افزايش مستمر قيمت كالاهاي نهايي و … نام برد كه هر كدام شوكهاي تعيين كنندهاي براي نابود كردن و ضربه زدن جدي به اقدامات صنعتي شدن جوامع توسعه نيافته بوده است.
و عوارض متعدد ديگر …
در اين فضا و جغرافياست كه بدبينيهاي جدي پيش روي الگوها و مدلهاي رشد و توسعه جوامع توسعه نيافته بروز كرده و ميكند. مسائل مبتلا به كشورهاي توسعه نيافته علاوه بر مسائل ساختاري دروني آنان كه عميق، جدي و تاريخي است و در متغيرهايي مانند انفجار جمعيت، بيكاري فزاينده، عدم توانايي در توسعه سرمايه انساني و توسعه ظرفيتهاي تكنولوژي، فروپاشي ساختارهاي طبيعي و سنتي گذشته بدون جايگزين مناسب، دوگانگي و چندگانگي … نمود دارد، با مسائل بيروني آنان نيز گره خورده و ميخورد. مسائلي كه از تجديد ساختار اقتصاد جهاني، محدوديت استفاده از امكانات مالي، تداوم وخامت رابطه مبادله بين كشورهاي توسعه نيافته و توسعه يافته، تغييرات سريع تكنولوژي و شوكهاي خارجي ناشي از آن، بازارهاي جهاني و الگوهاي مسلط بر آنان، معضلات حضور در تقسيم كار جهاني … بروز كرده و تقريباً نقش نظارهگري و تسليمپذيري را براي جوامع توسعه نيافته پديد آورده است. و اين سئوال امروزه مطرح است كه آيا جوامع توسعه نيافته، فرصت لازم براي حفظ دستآوردهاي كنوني خود را خواهند داشت، چه رسد به تسريع رشد و اعتلاي سطح آن؟
با توجه به چنين محدوديتهايي است كه جوامع توسعه نيافته نخواهند توانست بر ساختارهاي كهن و سست، ناپايدار و غيربالنده داخلي تكيه كنند و تكيهگاهي بر پوياييهاي خارج از اقتصاد ملي خود، داشته باشند، پوياييهايي كه از هر نظر با شرايط زماني و مكاني آنان بيگانه است. اگر پوياييهايي نيز مشاهده شود، بر اثر اعمال سياستهاي حمايت از محصولات داخلي، از سوي كشورهاي توسعه يافته عليه كالاهاي صنعتي و نيمه صنعتي كشورهاي توسعه نيافته، افق روشني پيدا نكرده و استفاده از تكنولوژيهاي جديد كه متكي بر دانش ميكروالكترونيك است در جهت از بين بردن مزيتهاي نسبي توليدكنندگان كشورهاي توسعه نيافته حركت كرده و ميكند. بدهيهاي فراوان كشورهاي توسعه نيافته و نقش سازمانهاي بينالمللي مالي و اعتباري بر محدوديتهاي صنعتي شدن اين جوامع افزوده است. اين فرآيند خشن و ظالمانه اقتصاد بينالمللي به معني مقابله با تلاشهاي صادراتي نيست، بلكه تلاشي است براي شناخت اين مسئله كه افزايش صادرات به نحوي روزافزون پرهزينهتر و پيچيدهتر شده و پيگيري استراتژيهاي دروننگر مبتني بر توسعه تكنولوژي داخلي و در بلندمدت دستيابي به خوداتكايي در علوم و تكنولوژي ممكن است امكان بالقوه بيشتري را براي صادرات ارائه كند، آرتور لوئيس برندهي جايزه نوبل براي ساختارهايي با چنين ويژگي اين پيام را داشته و در نهايت ميگويد:
“… بطور خلاصه در قرن ۱۹ تجارت بينالمللي به عنوان موتور رشد درآمد ملي محسوب ميشد. اما اين نقش مناسبي نبود. موتور رشد ميبايستي تغييرات تكنولوژيكي باشد و تجارت بينالملل ميبايستي مانند روغن چرخدندههاي موتور و نه بعنوان بنزين موتور، مورد استفاده قرار گيرد.
راه گذر براي تحولات تكنولوژيك، انقلاب كشاورزي و صنعتي است كه هر دو متقابلاً وابسته به يكديگرند. تجارت بينالمللي نميتواند جايگزين تحولات تكنولوژيك شود و آنهايي كه اميد اصلي خود را به آن بستهاند، محكوم به يأس و شكست خواهند بود.
مهمترين عامل در برنامه توسعه اقتصادي اين است كه بخش مواد غذايي متحول شود و مازاد محصولات كشاورزي، ايجاد شده تا جامعه شهري را تغذيه نموده و در نتيجه پايههاي داخلي جهت گسترش صنايع و خدمات مدرن ايجاد نمايد. با انجام اين تحولات داخلي نظام جديد اقتصادي بينالمللي پيريزي خواهد شد”. (۳)
اين دو فرآيند، پويايي و ايستايي تكنولوژيكي در جوامع توسعه يافته و توسعه نيافته، باعث شده است كه عظمت و سترگي كشورهاي آمريكا، ژاپن و آلمان مديون پيشرفت شگرف تكنولوژي و رشد صنعتي شتابان آنان شده و امروزه در عصر دانايي، ميزان برخورداري از ظرفيتها و توانهاي تكنولوژيكي است كه سلسله مراتب اقتدار جهاني و تقسيم كار بينالمللي را تعيين ميكند و هر كشوري كه خواهان پلهاي بالاتر در اين نردبان ترقي است ناچار و ناگزير به پيمودن و كسب اين ظرفيتهاي فكري و ابزاري است.
معني و مفهوم تكنولوژي
تكنولوژي از دو واژه يوناني Techne به معني فن و هنر و logy به معناي استفاده از عقل در به كارگيري و شناخت است، از اين رو تكنولوژي در فارسي “فنشناسي” يا “فن شناخت” ترجمه شده است.
از ديدگاه اقتصاددانان معمولاً تكنولوژي دانشي است كه در امر توليد، تجاري كردن و توزيع كالاها و خدمات به كار ميرود و وسيلهاي است جهت ارتقاي تواناييهاي فيزيكي و فكري انسان و ابزاري است براي تبديل منابع ساده به منابع و كالاهاي پيچيده. از اين رو، تكنولوژي دانش فني است كه ميتواند هم به يك محصول ختم شده، چون مانند يك كالا يا ماشينآلات و هم تبديل به يك فرآيند شود از اينرو تكنولوژي ميتواند دو درجه داشته باشد تكنولوژي محصول و تكنولوژي فرآيندها.
تكنولوژي شامل دانش كاربردي قابل اعمال در تمام زمينههاي “ساخت” (۴) “استفاده كردن” (۵) و “انجام دادن” (۶) كار ميباشد. بنابراين تكنولوژي به مثابه يك كالاست كه موضوع خريد، فروش و اجاره واقع ميشود، وليكن اين كالا با ساير كالاهاي ديگر و كالاي متعارف كمتر شبيه است، زيرا براي هر كالا يك قيمت وجود دارد، وليكن تكنولوژي براي هر خريداري، قيمت متفاوتي دارد.
تعاريف مختلفي از تكنولوژي شده است، وليكن هنوز تعريف همه جانبه و دقيقي كه مورد اتفاق همگان باشد، از آن به دست داده نشده است، چرا كه اين كالا هر روز و هر لحظه از خود يك چهره و يك ماهيت نشان ميدهد، در ذيل به بعضي از اين تعاريف اشاره خواهد شد:
۱- تعريف ساده از تكنولوژي اين است كه تكنولوژي، مجموعهاي از علوم و فنون براي نيل به يك محصول توليدي يا خدماتي است.
۲- تكنولوژي ارتباط شعور انساني به ابزار و آگاهي در كاربرد و كنترل آن است.
۳- تكنولوژي، عقلي است كه به جهان و تكامل آن حاكم است. (۷)
۴- تكنولوژي، مهارت دانش و روشن ساختن و به كارگرفتن و انجام دادن چيزهاست، اين تعريف در وسيعترين معناي آن شامل همه فعاليتهايي است كه با توليد و توزيع اجتماعي ارتباط پيدا ميكند.
۵- تكنولوژي ابزاري است براي تبديل منابع طبيعي به كالاهاي قابل استفاده.
۶- تكنولوژي منبعي است براي افزايش ثروت.
۷- تكنولوژي عاملي است، براي ايجاد تغييرات اجتماعي.
۸- تكنولوژي عبارت است از مجموعهاي از فراگردهاي فيزيكي روشها، فنون و ابزار و تجهيزات كه با آنها محصولي ساخته ميشود و يا خدماتي عرضه ميگردد.
۹- تكنولوژي عبارت است از مهارتها، دانشها و شيوههاي لازم براي تهيه و توليد كالاها و عرضه خدمات كه حاصل قدرت فكري و شناخت انسان و تركيب قوانين موجود در طبيعت ميباشد.
۱۰- تكنولوژي يعني فوت و فن انجام كارهاي توليدي و خدماتي بنابراين بيشتر، مربوط به بخش اطلاعات است تا ماشينآلات.
۱۱- تكنولوژي يعني داشن مربوط به طراحي و طرز كار، طرز ساخت، طرز تعمير و طرز نگهداري و استفاده از وسايل و ابزار و ماشينآلات.
۱۲- تكنولوژي عموماً تركيبي است از نرمافزار و سختافزار كه سهم نسبي هريك از دامنه وسيعي برخوردار است. سختافزار آن در برگيرنده نوع محصول نهايي از قبيل اتومبيل، كامپيوتر، … و نوع ابزار، وسيلهي توليد است از قبيل ابزارآلاتي كه براي توليد محصول نهايي به كار ميروند. جنبه نرمافزار آن دربرگيرنده، “دانش فني” (۸) از قبيل به كارگيري روشها و تكنيكها و “مهارتهاي كاربردي” (۹) از قبيل مهارت تجربه و آگاهي است.
۱۳- تكنولوژي بايد بر سه قاعده استوار باشد. (۱۰)
الف- قاعده دانش علمي
ب- قاعده توان مديريت
ج- قاعده بازاريابي
۱۴- لغت نامه و بستر (۱۱) تكنولوژي را به دانش علمي يا كاربردي (۱۲) تعريف كرده است.
۱۵- تكنولوژي، “فن شناخت” است و سادهترين تعريف آن دانش كاربردي و يا استفاده از يافتههاي علمي و پژوهشي براي دستيابي به كاربردهاي فني است. به همين دليل دربرگيرندهي دانشها، تجربهها، مهارتها و اطلاعات است.
۱۶- تكنولوژي، از يك سو مجموعهاي از ماشين و ابزار است و از سوي ديگر مجموعهاي از فرآيندها، روشها، دانش ساخت نصب و راهاندازي، بهرهگيري، نگهداري، تعمير، اصلاح، خلق و مديريت ماشينآلات و ابزار فني است. بنابراين تكنولوژي، عين صنعت نيست، بلكه پايه و قاعدهي صنعت است، صنعتي كه بدون اهتمام كافي در كسب و جذب تكنولوژي مربوطه ايجاد شود، بيپايه و بيقاعده خواهد بود كه نميتواند به حيات تكامل بخش، ادامه دهد.
۱۷- تكنولوژي جزو معارف و دانش بشري است و كسب و جذب مؤثر آن وقتي عملي است كه جامعه در كسب علم و دانش و كاربردهاي آن توانمند باشد.
۱۸- تكنولوژي حاصل تشريك مساعي علمي و تبلور تجارب فني انسانها، خود پديدهاي است علمي و به ناچار بايد با برخوردهاي علمي نيز با آن مواجه شود.
۱۹- تكنولوژي، شكل و محتواي زندگي روزمره جوامع انساني را مشخص ميكند، وسايل و ابزار كار، حمل و نقل، درمان، جنگ و دفاع، زراعت و فراغت همگي نتايج و ثمرات تكنولوژي آن جامعه است.
از ديدگاه يك اقتصاددان با نگرش خرد، تكنولوژي يك عامل توليد در تابع توليد است. تابع توليد در اقتصاد خرد با عامل كار و سرمايه و يا هر دو عامل تعريف ميشود. در اين صورت تغييرات توليد از دو طريق قابل مطالعه است:
الف- از طريق تغيير تركيبات مقدار عوامل (توليد كار و سرمايه …) در اين صورت جانشينپذيري عوامل مطرح خواهد بود.
ب- از طريق تحولات و اكتشافات جديد كه منحني توليد را تغيير داده و در نتيجه مقدار توليد تغيير پيدا ميكند. در اين صورت اثر تكنولوژي مطرح است. و در سطح كلان ميتوان گفت تكنولوژي، كاربرد سيستماتيك دانش علمي و دانش منظم براي امور عملي زندگي بشر از طريق سازمانها و سيستمهاي منظم است كه شامل مردم، سازمانها، اشياء و ماشينآلات ميشود. (۱۳)
براي اينكه كشورهاي توسعه نيافته، از فقر خود را رها سازند و به دنياي بهتر قدم بگذارند، بايد صنعتي شوند و براي صنعتي شدن بايد تكنولوژي داشته باشند. براي اين تكنولوژي، انتقال تكنولوژي كافي نيست، زيرا تكنولوژي شيئي نيست كه بتوان آن را انتقال داد، بلكه تكنولوژي نوعي “معرفت و شناخت” است كه بايد آن را آموخت و راه كسب اين شناخت، علم و پژوهش و خلاقيت است. بدون توسل به روشهاي علمي و بدون اشاعهي روح علمي در جامعه نميتوان فراگرد صنعتي شدن را، درونزا كرد و تكنولوژي را جذب كرد. از سوي ديگر تا اين فراگرد، درونزا و بومي نشود، جامعهي توسعه نيافته همچنان به خارج وابسته خواهد بود.
تعاريف فوق، اگرچه در عبارت با يكديگر فرق ميكنند ولي در مفهوم تقريباً يكسانند و بنابراين نبايد از تعاريف بالا استنباطهاي مختلفي داشت، بلكه از اين تعاريف ميتوان چنين برداشت كرد كه تكنولوژي در كليه فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي فرد، جامعه و جهان دخالت داشته و هيچ بخشي از جامعه نيست كه تكنولوژي در آن راه نيافته باشد.
از تعمق در تعاريف فوق ميتوان اين تلفيق را از مفهوم تكنولوژي حاصل كرد كه تكنولوژي دربرگيرنده دانشها، مهارتها و روشهاي ساخت كارآمدتر و كاربرد آن در توليدات اقتصادي و اجتماعي (۱۴) است. وليكن بايد اين مطلب را درنظر داشت كه تكنولوژي در عصر ما، موضوعي است كه دامنهي آن بسيار گسترده شده است و هرچه ميگذرد بر وسعت آن، چه در عرصهي نظري و چه در عرصه عملي افزوده ميشود. به تعبير يكي از صاحبنظران (۱۵) تكنولوژي، دريايي است كه:
۱- يك ساحل آن علم.
۲- يك ساحل آن فكر و انديشه.
۳- ساحل ديگرش انسان و محيط زيست.
۴- سواحل ديگر آن صنعت و اقتصاد و ساير جنبههاي زندگي است.
در اين فرآيند، علم، روشي است براي تحصيل شناخت و گسترش افقهاي انساني.
در حالي كه تكنولوژي ابزاري است براي دگرگونيهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و ساختن جامعهاي پايدار و قوي. در اين فرآيند علم، رسالت تلاش براي شناختن قوانين حاكم بر پديدههاي طبيعي و يافتن حقيقت را، در دست دارد، امّا تكنولوژي رسالت به كارگيري مستقيم اصول و قوانين علمي در زندگي بشر و يا فراگرد توليد را عهدهدار است. رسالت علم، “شناخت چرا” و وظيفهي تكنولوژي “شناخت چگونگي” است. امروزه علم و دانش با تكنولوژي، به نحو غيرقابل تفكيكي درآميختهاند و نقش راهنما را در توسعه و فراگردهاي جديد اقتصادي عهدهدار گرديدهاند. اين امتزاج علم و تكنولوژي موجبات پيشرفتهاي حيرتآوري در هر دو زمينه علم و تكنولوژي را نيز فراهم ساخته است.
رسالت علم و تكنولوژي در اقتصاد همانا دستيابي به توسعه بهينهي همه نوع منابع است. براي دستيابي اين هدف، علم زمينهي تلاش براي گسترش اطلاعات را فراهم ميسازد، كه اين اطلاعات و دانش، ابزاري براي تكنولوژي است تا بتواند چگونگي رفتن و چگونگي شدن را مقدور سازد. در اين فرآيند دانش علمي، بطور كلي پيرو نشر گسترده بوده و مرز نميشناسد. اما تكنولوژي، كالاي قابل مبادلهاي است كه عنصر مالكيت و قيمت در آن مطرح است. در حالي كه فعاليتهاي علمي را معمولاً بر اساس ارزش ماهوي و ذاتي آن ارزيابي ميكنند تكنولوژي را با توجه به كمكهاي آن به اهداف مورد نظر اقتصادي و اجتماعي يك كشور، اندازهگيري مينمايند.
تكنولوژي دانشي است كه جنبه كاربردي دارد و حاصل اين كاربرد ميتواند يك نوع كالا، روش يا فرآيند باشد. بر اين مبنا ميتوان گفت، تكنولوژي هم جنبه سختافزاري دارد و هم نرمافزاري، زيرا تمام روشها، فراگردها، دانش فني و سختافزاري را دربرميگيرد. در اين معنا تكنولوژي نه محدود به علم است و نه محدود به صنعت. هرچند با هر دو پيوند نزديك دارد. تكنولوژي به علم متكي است زيرا بدون يافتهي علمي نميتواند موجوديت يابد، اين يافتهها در مؤسسات تحقيق و توسعه R&D جنبه كاربردي پيدا كرده و به كالا، روش يا فرآيند تبديل ميشوند.
تكنولوژي پديدهاي است ساختهي دست بشر و از دو ركن اصلي سختافزار و نرمافزار تشكيل شده است. سختافزار عبارت است از هرگونه وسيله و ابزار مادي و نرمافزار عبارت است از داشتن شيوه انجام كار يا فوت و فن به كارگيري ابزارها. هر تكنولوژي به درجات گوناگون، تركيبي از سختافزار و نرمافزار است. نيرومندترين عامل تحول در يك جامعه تكنولوژي است و پيشرفت آن فرايندي پيوسته و مداوم است. و از آنجا كه تكنولوژي هسته اصلي مجموعه نظام توسعه است تغييرات آن به همه اركان و اجزاي جامعه اثر ميگذارد و با تغير شكل مداوم خود، جامعه را نيز پيوسته تغيير ميدهد. (۱۶)
عوامل تعيين كننده سطح تكنولوژي
سازمان يونسكو، معارف و دانش بشري را به سه گروه تقسيم كرده است: (۱۷)
– گروه اول دربرگيرنده دانش فرهنگي (ادبيات، مذهب، فلسفه، تاريخ …).
– گروه دوم دانش علمي (فيزيك، شيمي، رياضي، طبيعي، پزشكي، كشاورزي …).
– گروه سوم دربرگيرنده مجموعه دانشها و مهارتهاي تكنيكي و صنعتي است كه شامل مهندسي توليد كالا و عرضه خدمات ميشود.
تحقق توسعه همه جانبهي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، در هر كشور نياز به تركيبي مناسب از سه گروه فوق دارد و فقدان يا كمبود هريك ميتواند مانعي براي توسعه همه جانبه باشد.
تعيين شاخص تكنولوژي و يا تعيين سطح تكنولوژي در يك كشور در گرو عوامل ذيل است:
– سطح سواد (كمي و كيفي) جمعيت كشور (درصد باسوادان …)
– سطح بودجه تحقيقاتي كشور (درصد بودجه تحقيقاتي به درآمد ملي …)
– سهم ارزش افزوده صنايع سنگين كه عمدتاً توليدكننده كالاهاي سرمايهاي هستند به ارزش افزوده كل صنايع.
– سطح آموزش عالي كشور برحسب تعداد دانشجويان آموزش عالي به كل جمعيت
– سطح علمي كشور تعداد پژوهشگران در هر ده هزار نفر از جمعيت كشور.
در واقع عوامل فوق مولّد اطلاعات تكنولوژيكي، تحقيق و توسعه، طراحي و مهندسي، ساخت ماشينآلات، احداث تأسيسات صنعتي، بهرهبرداري و تعمير و نگهداري مورد نياز تكنولوژياند.
سير تكامل تكنولوژي
رابطهي بين تكنولوژي و فراگرد تغييرات اجتماعي، علي رغم اينكه بسيار پيچيدهاند ولي در عين حال، مكمل يكديگرند. استفاده از تكنولوژي، تكامل جوامع بشري از بدوي، به در حال توسعه، و توسعه يافته را امكانپذير ساخته است. از ديدگاه تاريخي فعاليتهاي بشر، تغييرات كاملاً مشخصي را؛ از وابستگي به طبيعت تا وابستگي به تكنولوژي، شاهد بوده است. در اين فرآيند و در قرون اوليه در واكنش به تغييرات تدريجي جوامع، پيشرفتهاي تكنولوژي به كندي صورت ميگرفت. از ويژگيهاي بارز تحولات اين دوران، ساخت استفاده از ابزارهاي مختلف فيزيكي براي تقويت نيروي فكري و عضلاني است. تكنولوژي از طريق توسعه تواناييهاي جسمي و روحي فردي و گروهي پيشرفتهاي بشر را از مرحله تكامل صرفاً زيستشناختي [بيولوژيكي] به مرحله تكامل فكري امكانپذير ساخته است و در جريان اين سير تكاملي، تكنولوژي نيز خود از اين قاعده مستثني نبوده و از سير تكاملي برخوردار است و هنوز هم خواهد بود. هر تكنولوژي مانند هر توليد و محصول ديگر عمري معين دارد كه روند حيات آن را ميتوان بدينگونه نمودار ساخت.
تكنولوژي، پديدهاي است پويا كه بعد از آنكه خلق شد وارد بازار ميشود و به سرعت مراحل رشد خود را طي كرده تا آنكه به دوران بلوغ خود برسد. در اين دوران تغييرات پيشبرندهاي در تكنولوژي ديده نشده و دوران افول و زوال آن با ورود تكنولوژيهاي كارآتر، مناسبتر، جديدتر … به بازار به سر آمده و در نهايت دير يا زود از مدار فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي خارج ميشود. در مرحله ۱، متقدمين تكنولوژي (۱۸) قرار دارند در حالي كه در مرحلهي دوم متأخرين تكنولوژي (۱۹) و در مرحلهي سوم مقلدين (۲۰) قرار خواهند گرفت.
امروزه رشد شتابان تكنولوژي به گونهاي است كه ديگر نميتوان خود را به راحتي با آن تطبيق داد. به بيان ديگر امروزه تكنولوژي سريعتر از نيازها و سريعتر از توان انطباقها، در حال رشد و توسعه است. اين شكاف بين رشد تكنولوژي و توانهاي جوامع بشري براي جذب آن، باعث بروز بحرانهاي فرهنگي و اجتماعي شده است، بطوري كه از نظر گروهي اين مسائل، از جديترين مسائل عصر حاضر است.
كشورهاي توليدكننده تكنولوژي معمولاً توليدات خود را در مرحله رشد و بلوغ صادر ميكنند. ممكن است كشورهاي توسعه يافته، در مرحلهي افول، تكنولوژي خود را به كشورهاي توسعه نيافته، صادر كنند و خود درصدد توليد تكنولوژي جديد و كارآمدتر و يا وارد كردن آن برآيند. در زماني كه تكنولوژي به مرحلهي بلوغ خود ميرسد ارزش افزوده آن كم است. از اين رو كشورهاي توسعه يافته درصدد دستيابي به تكنولوژيهايي هستند، كه ارزش افزوده بالاتري براي آنان خلق كند.
هر موقع يك تكنولوژي جديد خلق شود معمولاً در هنگام ورود به بازار يا مرحلهي رشد، از سوي ساير كشورهاي توسعه يافته كپيبرداري ميشود و آنان خود به توليد يا خريد آن اقدام ميكنند. در زماني كه اين تكنولوژي در كشور مبدأ مراحل رشد خود را طي ميكند، اين گروه كشورها اقدام به معرفي آن ميكنند. به دليل تواناييهاي علمي و فني و زيرساختي، مرحله معرفي تكنولوژي در اين كشورها كوتاه بوده و سريعاً وارد مرحله رشد ميشوند و حتي ممكن است مراحل بلوغ تكنولوژي در كشور مبدأ صورت نگرفته و ساير كشورها به اين كار مبادرت ورزند.
معمولاً كشورهاي توسعه نيافته در مرحله بعد از رشد تكنولوژي، واردكننده آن ميباشند. اينكه در مرحله رشد يا بلوغ يا افول تكنولوژي نسبت به وارد كردن آن اقدام شود بستگي زيادي به مراحل توسعه، تواناييهاي علمي و فني، تواناييهاي اقتصادي و نيازهاي اقتصادي و اجتماعي، اين جوامع دارد و كشورهاي توسعه يافته كه مبتكر تكنولوژي ميباشند در مراحل بلوغ به تدريج از توليد آن كاسته و براي اينكه حداكثر سود را از تكنولوژي توليدشده ببرند، تكنولوژي را به صورت حق امتياز و يا فروش ماشينآلات و دانش فني و يا سرمايهگذاري مشترك به كشورهاي توسعه نيافته انتقال ميدهند. دريافت كنندگان اين تكنولوژي كشورهايي هستند كه يا مواد اوليه لازم براي توليد و يا نيروي كار ارزان و يا بازار مناسبي براي آن دارند. از اين رو هنگامي كه توليد كالاهاي مزبور در كشورهاي توسعه يافته سير نزولي را طي ميكند و ارزش افزوده قابل توجهي ندارد، توليد اين كالا در كشورهاي توسعه نيافته مطرح ميشود و ممكن است به مرحله رشد برسد، اما رشدي كوتاهمدت و كم فايده.
تكنولوژي به علت اتكا به يافتههاي علمي در آن دسته از كشورهاي توسعه نيافته ميتواند ساخته و خلق شود كه زيرساختهاي علمي پيشرفتهاي دارند و نهادهاي پژوهشي فعالي، دائماً سيل دانش جديد را به سوي آن جامعه روان سازد و مراكز پژوهش و توسعه R&D كارآ، اين دانشها را به تكنولوژي مورد نياز جامعه تبديل كند. كشورهايي كه فاقد چنين تواناييهايي هستند، به اجبار روي به كشورهاي خالق تكنولوژي ميآورند، در اين صورت كشورهاي خالق تكنولوژي بر بازارهاي اين كشورها بطور طبيعي چيرگي پيدا خواهند كرد. در اين بازار، تكنولوژيهايي وجود دارند و عرضه ميشوند كه به مرحلهي بلوغ و افول رسيده باشند و نكتهي مهم اينكه دستيابي به آنها از سوي كشورهاي توسعه نيافته براي توسعه يافتهها، تهديدي محسوب نشود.
جنبه بسيار مهم تكنولوژي، صرفنظر از كاربرد آن در توليدات صنعتي و كشاورزي كه قابليت توليدي و رقابتي محصولات هر دو بخش را افزايش ميدهد، صادراتي بودن است كه جنبهي ذاتي تكنولوژي است و اين مزيت از دانش نهفته در تكنولوژي يعني “دانش فني” (۲۱) و “مهارتهاي كاربردي” (۲۲) حاصل ميشود. به عبارت ديگر، تكنولوژي پيشرفته، امروزه به عنوان كالاي صادراتي درآمده است و از اين رو دارندگان تكنولوژيهاي پيشرفته به شدت از دستاوردهاي خود در اين زمينه حراست و مراقبت ميكنند و به شيوهها و طرق مختلف سعي در انحصاري بودن آن داشته و دارند و يا خواهند داشت.
پيشرفتهاي تكنولوژيك و رابطهي دارندگان آن با آنهايي كه بدان دسترسي ندارند. باعث شده است كه هر روز تقسيم كار جهاني تحت تأثير قرار گرفته و بطور مداوم و مستمر ساختارها و فرآيندهاي صنعت، كشاورزي، خدمات و بازرگاني تغيير يابد و ميدان رقابت و مبارزهطلبي را تنگتر سازد. در اين پهنه، كشورهايي كه از اين متاع برخوردارند، به اصطلاح دست بالا ميگيرند و آنهاي كه فاقد آنند هر روز عرصهها را بر خود بستهتر و خود را در بند مدارهاي اقتصاد كشورهاي پيشرفتهتر از خود ميبينند. چگونگي كيفيت اين سلطه و زيرسلطه بودن، بستگي به چگونگي سطح تكنولوژي كه هريك از آن برخوردارند، دارد. “سطح تكنولوژي” ميتواند به گونهي زير تقسيمبندي شود:
۰ – سطح سفر: بياطلاعي و عدم شناخت از تكنولوژي
۱- سطح يك: شناخت از وجود و چگونگي كاربرد آن در كشور دارنده آن.
الف- مرحله اول: شناخت از وجود عملكرد كلي.
ب- مرحله دوم: شناخت از چگونگي كاربرد.
۲- سطح دوم: شناخت از راهبري و مديريت و بهرهبرداري (operation).
الف- مرحله اول: شناخت از راهبري.
ب- مرحله دوم: شناخت از مديريت توليد و بهرهبرداري از يك مجموعه.
۳- سطح سوم: شناخت از نگهداري و تعمير.
الف- مرحله اول: نگهداري.
ب- مرحله دوم: سرويس ادواري.
ج- مرحله سوم: تعميرات.
د- مرحله چهارم: مديريت تعميرات.
هـ- مرحله پنجم: مديريت توليد و تعمير.
۴- سطح چهارم: شناخت از روش مونتاژ.
الف- مرحله اول: مونتاژ قطعات نيمه منفصله (Semi-Knoked-Down) (SKD).
ب- مرحله دوم: مونتاژ قطعات منفصله (Completed-Knocked-Down)(CKD).
ج- مرحله سوم: توليد با مجوز قطعات.
۵- سطح پنجم: شناخت از روشهاي تكرار و كپيسازي (Copying).
الف- مرحله اول: كپي از قطعات.
ب- مرحله دوم: كپي از مجموعهها.
ج- مرحله سوم: كپي از ماشينآلات.
۶- سطح ششم: شناخت از روشهاي اقتباس.
الف- مرحله اول: اقتباس (Imitation).
ب- مرحله دوم: تطابق (Adaption).
۷- سطح هفتم: شناخت از طراحي.
الف- مرحله اول: اصلاح (Modification).
ب- مرحله دوم: طراحي (Design).
ج- مرحله سوم: توسعه (Development).
د- مرحله چهارم: نوآوري (Innovation).
۸- سطح هشتم: شناخت از تحقيقات صنعتي و كاربردي.
۹- سطح نهم: شناخت از تحقيقات پايهاي و علمي.
۱۰- سطح دهم: تلفيق و هماهنگي موزون و منسجم دستاوردهاي نهگانه فوق.
چگونگي كميت و كيفيت سطح بالاي ابعاد دهگانهي فوق است كه كشوري را در ردهي بالاي نردبان ترقي بشري، و سطح پائين آن كشوري را در مرحلهي عقبافتادگي و وابستگي قرار ميدهد.
انواع تكنولوژي
انواع تكنولوژي از لحاظ، اصالت آفرينش، تركيب، نوآوري و از لحاظ كالا و توليد بدين شرح است:
۱- تكنولوژي از لحاظ اصالت آفرينش در هر زمان به دو نوع تقسيم ميشود:
الف: تكنولوژي وارداتي سازگار شده، كه به صورت ماشينآلات، دانش فني و احياناً همراه با تكنسينها از يك كشور پيشرفته وارد ميشود و به صورت كارخانه يا كارگاه يا سيستم مستقر ميشود.
ب: تكنولوژي ملي يا درونزا كه به صورت يك آفرينش جديد و بر اساس مطالعه در روشهاي سنتي و پژوهش و يا اختراع ماشينآلات و ابزار مربوط، در داخل كشور شكل ميگيرد.
۲- تكنولوژي از نظر تركيب نيز به دو نوع تقسيم ميشود:
الف: سختافزار كه عبارت از مواد و ماشينآلات دانش فني و روش استفاده از آن است.
ب: نرمافزار كه عبارت است از مديريت استعدادها و مهارت …
۳- تكنولوژي از نظر نوآوري ممكن است دوگونه باشد:
الف: تكنولوژي مربوط به انجام يك وظيفه كاملاً جديد مانند تكنولوژي برق پس از كشف جرقه مغناطيس برق، كه قبل از آن وجود نداشت.
ب: تكنولوژي مربوط به انجام يك وظيفه قديمي وليكن با روش مدرن مانند تكنولوژي پختن نان به روش ماشيني
۴- تكنولوژي از لحاظ كالا و توليد نيز به دوگونه تقسيم ميشود:
الف: تكنولوژي مصرفي كه به شكل موجود در راستاي رفع نيازها از آن بهرهگيري ميشود.
ب: تكنولوژي توليدي كه به توليد تكنولوژيهاي ديگر، اعم از مصرفي و توليدي منجر ميشود.
- دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶ ۱۱:۱۳
- ۱۲ بازديد
- ۰ نظر